چرخن رقصکنان مستِ مست
آن مه مسرور به جانم نشست
گفت که پیراهن خود باز کن
بازگشودم به جهانی که هست
نیست بُدم هست شدم هستِ هست
هست همه تاب و میانم شکست
سال نو آواز نو کردم به جان
زان دم نو بال نهانم برست
آن همه انسان که بُدم هیچ شد
بال برون شد ز دو بنبست دست
مرگ تو مرگ من و مرگ جهان
زندگی نوست برِ مرگ پست
عارض چشمان توام، عرصه نیست
غمزه کند گر فلک غمپرست
شب سوی ما گیر نهان حلمیا
ساعت می باز به بزم الست
عالم و آدم چپ و تو راست باش
آنچنان حق سیرهات آراست باش
راه پنهانی رو خود را سِیر کن
وانگهی آنگونه جان پیداست باش
مشت گِل وا کن عبور روح بین
همچو آن خویشی که بیپرواست باش
همره بادی که از بیسوست رو
همچو آن جانی که بیهمتاست باش
عقل گوید مرگ و دیگر هیچ نیست
همچو آن هیچی که از خود خاست باش
عشق گوید هیچ هست و هیچ مست
آنچنان هستی که از خود کاست باش
مست باش و راه بین و روح شو
همدم آن او» که نامیراست باش
حلمیا بیگاه شد پرواز کن
در دمی آن خانه که بیجاست باش
طوفانیام؛ برای در خدمت تو بودن آرامم کن، نه برای آرام بودن. در درونم موجهای خروشان بر هم سر میشکنند و با هم میآمیزند و فرو میریزند و برمیخیزند. طوفانیام؛ برای آرامش خوابهای خود آرامم کن، ورنه گر نیکتر میدانی بگذار بخروشم و زین موجها خود را و همه را با خود ببرم بدانجا که خود میدانی و میخواهی.
بیبادهمستی چنین خوش است؛
لبتشنگی و خستگی و فرو آمدن پلکها،
لیکن آرزوی بیداری و برپایی و رقصیدن در هیچنای عدم.
حلمی | کتاب لامکان
موسیقی: Sevak Amroyan - Yarkhushta
چه کسی این خلق پست از آن خود میداند؟ چه کسی این مشروطه و مخروبه و منکوبه و مضروبه از آن خود میداند؟ هیچ کس، جز خود پست ایشان. اگر انتخابها این است که سنگ بزاید و جنگ و بانگ مرگ و بنگ و ویرانی، و اگر اختیارها این است، ننگ باد بر انتخابها و اختیارها!
مرگ باد بر انتخابها و اختیارها!
و ننگ باد بر همه چه جمع و جماعت و اجتماع و جامعه!
زنده باد روح فرد!
و هیچ باد هر چه جز آن!
حلمی | کتاب لامکان
موسیقی: [David Foster & Zoltan Maga - Palladio [Karl Jenkins
درباره این سایت